شبکه افق- 3 تیر 1400

"عقل ،اخلاق و دین" در سنت امام علی بن موسی الرضا (ع)

میلاد حضرت رضا ع _ روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی _ مشهد_ ۱۳۹۲ {کانون مساجد}

بسم‌الله الرحمن الرحیم

میلاد مبارک حضرت رضا(ع) را در شهر امام رضا(ع) به دوستان تبریک عرض می‌کنم. اجمالاً تجربیات بنده و شما دیر یا زود بر هم تطبیق می‌کند. چون راهی که طی کردیم یکی بوده است. بنده به عنوان یک کار طلبگی با همه مشکلاتی که شما امروز با آن مواجه هستید و بلکه بیشتر از این مشکلات، کسانی که قبل از شما وارد این عرصه‌ها شدند مواجه بودند. آن‌هایی که نسل قبل از ما بودند مشکلات مضاعفی داشتند. در این جامعه یک دوره‌ای بوده که اگر می‌خواستند روضه امام حسین(ع) بخوانند باید به خانه تیمی می‌رفتند. باید به باغات اطراف شهر می‌رفتند. دوره‌ای بود که عمامه از سر روحانی و حجاب از سر زنان برمی‌داشتند. آن‌هایی که در آن دوره‌ها تبلیغ چهره به چهره می‌کردند کار کارستان می‌کردند و خطر می‌کردند و جان و مال و آبرو و آسایش خود را در طبق اخلاص می‌گذاشتند. الان هم البته کار تربیتی و فرهنگی با بدنه جامعه مشکلاتی دارد. حتماً مشکلاتی دارد اما این را بدانید که این‌ها یک هزارم مشکلات آن‌ها نیست. یک موجی از بچه‌ها بعد از انقلاب از دانشگاه و دبیرستان‌ها و محیط‌های غیر روحانی و غیر طلبگی به سراغ طلبگی آمدند که این خیلی غیر عادی بود. متلک و تمسخر بود که می‌گفتند دانشگاه و پزشکی را رها کرده یا کار و کاسبی را رها کرده و پدر او زمین و باغ و کارخانه دارد و همه این‌ها را رها کرده است. مسئله منزلت اجتماعی، مسئله این‌که آینده و زندگی شخصی ما چه می‌شود را نداشتند. این‌ها مسائلی بود که با خودمان حل کردیم که اصلاً به این‌ها فکر نکنیم. یعنی یک موجی از بچه‌ها از دانشگاه و دبیرستان و خانواده‌های غیر روحانی فقط به دلیل عشق به انقلاب آمدند. نه این‌که بخواهند به عنوان یک شغل روحانی بشوند. روحانیت را به عنوان یک شغل، یک لباس خاص، یک صنف خاص نمی‌دیدند. گفتند برویم با مکتب و با فرهنگ اسلام آشنا بشویم و آشنایی استدلالی عمیق پیدا کنیم و بتوانیم در این قضایا خدمتی بکنیم. الگوهایی پیش چشم این بچه‌ها بودند که همین کاری که این تیپ آخوندها می‌کنند ضرورت و خلأ بزرگ جامعه است و باید همین مسیر را رفت. این‌که منزلت اجتماعی چه می‌شود؟ ضمانت شغلی چه می‌شود؟ زندگی ما از کجا تأمین بشود؟ ازدواج بکنیم یا نکنیم؟ بعد که ازدواج کردیم اجاره خانه را از کجا بیاوریم؟ تأمین بیمه اجتماعی و مسکن را چه کنیم؟ این بچه‌ها به هیچ کدام از این‌ها فکر نکردند و فقط به خدا اعتماد کردند. چون خداوند فرمود هر کس برای ما اقدامی بکند ما هوای او را داریم. فرمود شما به دنبال عزت و اسم و رسم و آبرو نروید. شما برای خدا عمل کنید که خدا آبرو هم می‌دهد. البته با محاسبه و عقلانیت در این مسیر کار بکنید. این حرف‌هایی است که اساتید ما گفته‌اند و من هم به شما می‌گویم. نه این‌که بنده این‌ها را عمل کرده باشم. ولی چیزهایی است که اساتید ما می‌گفتند و ما هم گوش می‌کردیم و آثارش را در زندگی خود آن‌ها دیده‌ایم. منتها امثال بنده چون عمل نکردند ندیدند. ولی آن‌ها عمل کردند و نتیجه را دیدند. ما هم نتیجه‌اش را در زندگی آن‌ها دیدیم. به دنبال شهرت و اسم و رسم نبودند. به دنبال آبروی اجتماعی نبودند. به دنبال مدرک و پول نبودند. به دنبال این نبودند که بگویند حالا هم کار مذهبی می‌کنیم و هم وسط کار زندگی می‌کنیم و با یک تیر دو نشان را می‌زنیم. حتی به دنبال این هم نبودند. می‌خواستند با یک تیر فقط یک نشان را بزنند. با یک تیر فقط یک نشان و آن هم این‌که وظیفه ما چیست. نشان‌های بعدی را خدا درست می‌کند. ما رفقایی داشتیم که روحیه این‌ها این‌طور بود که با دست خالی و بدون هیچ ضمانت مادی و فقط با اعتماد به وعده‌های خدا حرکت کردند و کاری که می‌گفتند نمی‌شود را انجام دادند و شد. بعد خداوند به این‌ها آبرو هم داد، زندگی این‌ها را تأمین کرد و همان چیزهایی را به دست آوردند که اگر به دنبال دنیا راه می‌افتادند تا این حد به آن‌ها نمی‌رسیدند. یعنی برای دنیا برنامه‌ریزی نکردند و خدا بیشتر به آن‌ها داد. یک ذره به این فکر نکردند که ما مدرک از دانشگاه باید بگیریم یا از حوزه بگیریم؟ دل را به این چیزها خوش نکنید. این‌ها اعتباریات است. باید کار کنیم. باید روزی 10، 12، 15 ساعت و به مدت 30 سال کار کنیم. بعد وقتی هدف را درست تنظیم بکنی این مشکلاتی که همه فکر می‌کنند جزو مشکلات اصلی هست، می‌بینی همه این‌ها مشکلات جانبی است و هیچ کدام هم مهم نیست. یعنی وقتی که می‌آید مهم نیست و وقتی هم که نمی‌آید مضر نیست. این‌ها چیزهایی است که در کلاس‌ها به ما یاد نمی‌دهند. ما این‌ها را در زندگی دیده‌ایم. این‌ها را در هیچ کلاسی به آدم یاد نمی‌دهند. هم در دانشگاه و هم در حوزه خلاف این‌ها را به شما می‌گویند. ولی ما دیده‌ایم کسانی را که دغدغه‌ مدرک و شهرت و زندگی و ضمانت مادی را نداشتند، به دنبال این نبودند که خودشان را در جایی اثبات بکنند، به دنبال حرف مکتب بودند، به دنبال تبیین مکتب بودند. با یک تیر دو، سه نشان نزنیم. با یک تیر، یک نشان بزنیم. اعتماد به خداوند مهم است. وعده می‌دهد «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا ...»، این یک قول مشخص خداوند است. فرمود شما برای ما و در راه ما کار بکنید، من نه یک راه بلکه هزار راه را جلوی پای شما می‌گذارم. به شما نشان می‌دهم. اصلاً خودم شما را می‌برم. می‌فرماید شما برای خدا کار کنید. «یَجعَل لَکُم فُرقانًا»، قدرت تشخیص به شما می‌دهد. قدرت تشخیصی می‌دهد که با مدرک اجتهاد و مدرک دانشگاه هم این تشخیص را نداری. لذا شما می‌بینی هم آیت‌الله داشتیم و هم دکتر و پروفسوری که شعور دینی و اجتماعی و بصیرت اجتماعی و سیاسی نداشتند و ندارند. ملا هستند ولی در مسیر حق نیستند. جلوی حق می‌ایستند. نمونه‌هایش را در همین 30 سال انقلاب داشته‌ایم. در تاریخ اسلام هم داشته‌ایم. حالا من نمی‌خواهم وقت شما را با مشکلاتی که امثال خود ما دیده‌ایم و داشته‌ایم بگیرم. یعنی ممکن است شرایطی برسد که آدم نداند می‌خواهد چه کار بکند. محاسبه نمی‌کردند. به حساب خدا می‌نوشتند. به حساب کس دیگری نمی‌نوشتند. الان کسانی هستند که بحث‌های دینی و مذهبی می‌کنند و برای جلساتی که می‌روند از قبل طی می‌کنند که این‌قدر بدهید و اگرنه نمی‌آیم و این برای این‌ها عادی است. فرمودند «لا اَسئَلَکُم علیه اجرا...» من با شما معامله نمی‌کنم. اصلاً دین اگر کالای تجاری شد باید فاتحه آن را بخوانید. کم کم یک عده شومن مذهبی پیدا می‌کنند. شومن‌های مذهبی و شومن‌های فرهنگی طی می‌کنند فلان مجری بیاید و این‌قدر بگیرد، مداح این‌قدر، خواننده این‌قدر و سخنران این‌قدر می‌گیرد. این یک کاسبی شد. از این جلسه‌ها چیزی بیرون نمی‌آید. فرهنگ و معرفت بیرون نمی‌آید. این جلسه‌ها برای بیلان کار و نان خوردن ادارات تبلیغاتی و سازمان‌های رسمی تبلیغات است. یک عده کارمند این‌جا هستند که باید حقوق بگیرند و به بالادستی بیلان کار بدهند و بعد هم بگویند این تعداد جلسه گذاشتیم و این‌قدر هم پول دادیم. فلانی آمد و سه میلیون گرفت و او آمد و یک میلیون گرفت و مداح ما خیلی خوب اجرا کرد، خواننده هم خیلی خوب همه را رقصاند و مجری هم با کیفیت عالی جلسه را اجرا کرد. این‌ها به درد دنیای آدم‌ها می‌خورد. این‌ها به درد آخرت نمی‌خورد و شما بدانید از این جلسات فرهنگی آدم بیرون نمی‌آید. آن‌هایی که مسیر تاریخ را عوض کردند از درون این جلساتی که با سخنران مذهبی و مداح و خواننده و مجری قرارداد مالی می‌بندند بیرون نیامدند. این‌ها بازی است. بروید و ببینید آن‌هایی که تاریخ را ساختند چه کسانی بودند. کسانی که برای جلسات خود از جان و مال و آبروی خود مایه گذاشتند. با یک تیر هم فقط خواستند یک نشان بزنند که آن هم خدا بود. زحمت کشیدند. 30، 40 سال کار کردند. وقتی بقیه شب‌ها می‌خوابند این‌ها نمی‌خوابند. وقتی بقیه به میهمانی می‌روند این‌ها نمی‌روند. وقتی بقیه تفریح می‌کنند این‌ها نمی‌کنند. این‌ها جور بقیه را می‌کشند. این‌ها روزی 10، 15 ساعت کار می‌کنند. 30، 40 سال کار می‌کنند. این‌ها اصلاً به دنبال منزلت اجتماعی و تصدیق و این‌که چه کسی ما را قبول دارد و چه کسانی ما را قبول ندارند نیستند. این‌ها فقط می‌خواهند خدا آن‌ها را قبول داشته باشد. البته کارشان باید علمی و دقیق باشد. بنابراین به شدت از این چیزها بپرهیزید. البته شما که نه پولی دارید و نه پولی می‌گیرید و نه کسی به شما پولی می‌دهد. من راجع به شما این حرف را نمی‌زنم. راجع به اصل این مسئله می‌گویم که یک وقت فکر نکنید تبلیغ ایده‌آل برای آن مبلغی است که به دنبالش می‌روند و زنگ می‌زنند و التماس می‌کنند و او هم می‌گوید این‌قدر پول بدهید تا من بیایم. اگر کار فرهنگی مذهبی تبدیل به کاسبی شد دیگر الهی نیست. اما مغالطه نشود. حتماً برای کسانی که کار تبلیغی و فرهنگی می‌کنند و وقت می‌گذارند و به جای این‌که به دنبال منافع مادی بروند برای کار تحقیق و تبلیغ وقت می‌گذارند، این هم زندگی دارد، زن و بچه دارد، مشکلات دارد، بچه او هم مریض می‌شود و باید به دکتر ببرد و دوا بخرد. طرف گفت اخلاص دررفته چند؟ بالاخره آن‌هایی که مدیریت می‌کنند، آن‌هایی که دعوت می‌کنند و جلسه می‌گذارند، آن‌هایی که حاضر هستند برای کارهای کم‌ارزش ولی پرسر و صدای به اصطلاح مذهبی مبالغ زیادی بدهند اما حاضر نیستند 50 طلبه یا دانشجوی مسلمان اهل فکر انگیزه‌دار و بااخلاص را زیر پوشش بگیرد که بگوید ما ده سال اول زندگی تو را تأمین می‌کنیم. یک بخشی از اجازه خانه با ماست. ما ماهی این‌قدر به تو می‌دهیم ولی تو تمام وقت خود را برای مطالعه و کار بگذار. هنوز عقل جامعه ما به این‌جا نرسیده است. عقل جامعه مذهبی را می‌گویم. پول می‌دهند برای کارهای به اصطلاح مذهبی و نمی‌دانند الان تربیت نویسنده، تربیت هنرمند، توزیع درست کتاب و نشریه و نوارهای مفید در سطح کشور، تغذیه‌ کتابخانه‌ها، جلسات و حلقه‌های کوچک چهره به چهره آموزشی در شهر و روستا باید تقویت بشود. بعد می‌بینی چه کارهایی می‌کنند و پول بر سر چه چیزهایی می‌دهند که سر و صدا دارد و در ظاهر هم کار مذهبی است اما در باطن هیچ نیست. ادا و اصول مذهبی است. فرمالیته است. شکل‌گرایی است. قشرگرایی است. ظاهرزدگی است. پس این حرف من به آن معنا نبود که فردا به طلبه و دانشجو و محقق چیزی ندهند و بگویند کار فرهنگی نباید مادی بشود. اگر مادی نیست جنابعالی یک مقدار سر کیسه را شل بکن و به جای این‌که سالی سه بار به سفر خارجه بروی، یک بار برو و دو بار دیگر به 5 طلبه بده. البته نه هر طلبه و نه هر دانشجویی بلکه آن‌هایی که واقعاً زحمت می‌کشند. من طلبه‌ای را می‌شناختم که در حد نبوغ بود. ایشان هر صفحه‌ای را که می‌خواند ناخواسته حفظ می‌کرد. انگیزه هم داشت. زمانی که ما به قم رفتیم. بعد از این‌که جنگ تمام شد. ایشان فقط به خاطر این‌که نمی‌توانست اجاره خانه و خرج بچه‌هایش را بدهد طلبگی را رها کرد و بین تهران و قم مسافرکشی می‌کرد. اول گفت موقتاً این کار را می‌کنم و بعد دیگر مجبور شد برود. در حالی که من یقین داشتم اگر امثال ایشان یک آدم باشعوری پیدا می‌شد و می‌گفت من 5 سال نصف خرج تو را می‌دهم، این 5 سال می‌توانست با آرامش درس بخواند و مطالعه کند. یک سرمایه‌ای برای اسلام و شیعه می‌شد. لذا مخالف هستم به تمام طلبه‌ها به یک اندازه بدهند. البته پولی که به طلبه‌ها می‌دهند چیزی نیست. خط فقر است. کم‌ترین حقوق را طلبه می‌گیرد. مظلوم‌ترین قشر طلبه است. اما در عین حال اگر من باشم می‌گویم همین مقداری که به این‌ها می‌دهید، 5 برابرش را به یک پنجم این‌ها بدهید. بقیه هم به دنبال کار دیگری بروند. ولی این یک پنجم با تمام قدرت و وقت باید کار کنند. در این صورت خروجی این‌ها 90 درصد خواهد بود. ولی الان ممکن است چند ده هزار طلبه باشند و همه در مشکلات زندگی هستند و اکثر هم درست درس نمی‌خوانند. درس‌های رسمی می‌خوانند و امتحان می‌دهند. درس درست نمی‌خوانند. مطالعه نمی‌کنند. مطالعات جنبی ندارند. یک مقدار کتاب‌های رسمی فقه و اصول و لمعه و مکاسب می‌خوانند. آن‌هایی که طلبه هم نیستند باید مواظب باشند. تبلیغ چهره به چهره به این معنی نیست که چون رسانه نیست و حضار محدود هستند هر چه به دهان ما آمد بگوییم و هر چه به قلم آمد را بنویسیم. این‌طور نیست. کسی که بین یک جلسه‌ 5 نفره، گوشه یک مدرسه یا یک خانه یا مسجدی، با یک جلسه 5 هزار نفره تفاوت قائل بشود مبلغ دینی نیست. شما اصلاً نباید نگاه کنی که جلوی شما 5 نفر هستند یا 5 هزار نفر. اولاً که جلسات 5 نفری حضوری تأثیرش از جلسات 5 میلیونی غیر حضوری بیشتر است. آدم‌ها همه در جلسات حضوری ساخته شدند. تجربه نوجوانی بنده از جلساتی که داشتم، آن‌هایی که اول می‌خواندیم و یاد می‌گرفتیم تا بعد که سن ما بالاتر رفت و همان‌ها را به دیگران منتقل کردند، شخصیت آدم در همان نوجوانی و در همین جلسات محدود شکل می‌گرفت. سه، چهار حلقه محدود در سال‌های 56 و 57 بود که من 14، 15 سال داشتم و شخصیت فکری من تقریباً در همان جلسه‌ها شکل گرفت. یادم هست مسیر من از آن‌جا تعیین شد و جلو آمد. شما هم همین‌طور هستید. برای یک جلسه 5 نفره باید همان مقدار منطقی باشید و منطقی حرف بزنید که انگار 5 میلیون نفر می‌شنوند. فرقی نمی‌کند. برای این 5 نفر باید همان‌قدر منطقی حرف بزنید. در یک جلسه 5 نفری دو دوتا چهار می‌شود و در جلسه 50 میلیونی هم چهار می‌شود. مخاطب شما کمیت نیست. مخاطب شما انسان است. انسان کیفیت است و کمیت نیست. هم به لحاظ جسمانی و هم به لحاظ روحانی. به لحاظ جسمانی قرآن می‌فرماید قتل یک نفر مساوی با قتل کل بشریت است. کشتن یک نفر مثل این است که 7 میلیارد نفر را بکشی. پس قرآن به جان انسان، فیزیک انسان، حیات مادی انسان کمی فکر نمی‌کند چه رسد به حیات معنوی. حضرت امیر وقتی می‌خواستند به یمن بروند به پیامبر(ص) فرمودند یا رسول‌الله من را موعظه کنید و به من رهنمود بدهید. چند چیز گفتند که یکی از آن‌ها این بود که فرمودند اگر کل محصول این سفر شما هدایت و نجات معنوی و فکری و عقلانی یک نفر باشد از کل جهان ارزش بیشتری دارد. از هر چه آفتاب بر آن می‌تابد. پس شما چه به لحاظ نجات یک انسان و چه به لحاظ مادی و معنوی آدم‌ها را نشمارید. چون خداوند آدم‌ها را نمی‌شمارد. برای خداوند یک انسان با فلسفه کل این خلقت ارتباط دارد. همین کسی که گوشه خیابان می‌رود و به او محل نمی‌گذاری به فلسفه خلقت مربوط است. باید برای یک نفر آدم همان‌قدر منطقی حرف بزنی که انگار الان 1000 دانشمند جلوی تو نشسته‌اند. چقدر مواظب هستی که اشتباه نگویی تا آبروی تو نرود؟ باید وقتی برای یک نفر حرف می‌زنی همین‌قدر دقیق و منطقی باشی. اگر کسی توانست در یک جمع دو، سه نفری به درستی مطلبی را منتقل کند، در یک جمع دو هزار نفری هم می‌تواند. اگر کسی این‌جا نتواند آن‌جا هم نمی‌تواند. من نمی‌خواستم این‌ها را بگویم ولی چون گفتند به لحاظ تجربی بعضی از نکات را بگو که برای دوستان به لحاظ روحی مؤثر باشد این‌ها را عرض کردم. کار را بسیار مهم بدانید. کمیت برای شما مهم نباشد. با یک تیر هم چند نشان نزنید. با یک تیر یک نشان را بزنید. اصلاً شما بعد الهی و اجر اخروی را یک طرف بگیرید که البته باید اصل را این دانست. ولی علاوه بر آن به این‌ها به عنوان تکنیک تأثیرگذاری بر مخاطب توجه کنید که حضرت رضا(ع) و اهل بیت(ع) روایاتی دارند که می‌گویند موفق‌ترین تأثیرگذاری‌ها در تبلیغ چهره به چهره است. چون آن زمان که رسانه نبوده است. شما هر چه از پیامبران و اولیای خدا دارید محصول تبلیغ چهره به چهره است. رادیو و تلویزیون چند دهه بیشتر نیست ولی تمام بشر متدین به ادیان مختلف هستند. حالا با شرک مخلوط شده، با خرافه مخلوط شده ولی تمام جهان تقریباً دینی است. شما هیچ نقطه‌ای از جهان را تقریباً پیدا نمی‌کنید که به معنی واقعی کلمه ملحد و ماتریالیست و دهری باشند. بله، مشرک هستند، مستضعف فکری هستند، خرافی هستند، اما اغلب بشریت به معنویت گرایش دارند. به نوعی نیایش ولو خرافی و مشرکانه باشد اعتقاد دارند. همه این‌ها محصول کار انبیا بوده که به تدریج منحرف شده است. یعنی همین الان که الان است شما می‌بینید این همه ایدئولوژی و ایسم‌های مختلف مادی آمده، این همه رسانه و قدرت و دانشگاه در اختیار آن‌هاست ولی همچنان بشریت در شرق و غرب عالم رویکرد معنوی دارد. اخلاق سرشان می‌شود ولو در صحبت باشد. حالا در عمل رعایت نمی‌شود ولی در صحبت شما هیچ جای دنیا از شرق تا غرب عالم نمی‌بینید که کسی بگوید اخلاق از اساس مزخرف است. یا بگوید معنویت پوچ و مزخرف است. از بودایی و هندو تا مسیحی و پروتستان و کاتولیک و تا مارکسیست می‌بینی به شکلی از اخلاق و از یک نوعی معنویت صحبت می‌کند ولی نمی‌داند چطور باید این را تئوریزه کند. با چهارچوب‌های غلط، نتیجه‌گیری‌های غلط می‌کند. انبیا با تبلیغ چهره به چهره و بدون رسانه این کار را کردند. کدام ایسم و مکتب و ایدئولوژی مدرن مادی با همین رسانه‌های جدید این هم پیرو و طرفدار دارد؟ ولی پیغمبرها از هزاران سال این حرف‌ها را زده‌اند و رفته‌اند و می‌بینی تمام بشریت هنوز هر کدام پیرو یکی از این‌ها هستند و این‌ها را قبول دارند به علاوه‌ انحرافات و خرافاتی که به وجود آمده است. تبلیغ چهره به چهره لفاظی نیست. یک چیز دیگری پشت این کلمات هست که این‌ها را به این شکل در عمق تاریخ و فطرت انسان‌ها نهادینه می‌کند که هزاران سال از انبیا گذشته و رسانه‌ای هم نبوده ولی هنوز صحبت از اخلاق و سخن از عدالت و معنویت و آخرت هست. از این‌که بعد از این عالم خبری هست و انسان جاودانه است. این را اجمالاً به شکل‌های مختلف قبول دارند. حالا آن که احضار ارواح و احضار اجنه می‌کند، او که جادوگری می‌کند، او که چند خدا را می‌پرستد، حتی آن‌هایی که شیطان را می‌پرستند از یک نوع ماوراء الطبیعه سخن می‌گویند ولو منحرف هستند. این‌ها تأثیر کار درست است. آن زمان که رسانه نبوده است. چطور است که امیرالمؤمنین علی(ع) این‌قدر زنده است و هر جا کلمات اهل بیت(ع) و پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) را می‌گویی انگار همین امروز گفته‌ای؟ آن زمان که رسانه نبوده است. حالا من چند مورد را عرض می‌کنم تا ببینید چقدر زیباست. چون من دیدم روز امام رضا(ع) و در شهر امام رضا(ع) بخواهیم راجع به تبلیغ انسان با انسان و گفتگوی دینی انسان با انسان سخن بگوییم و از ایشان نگوییم جفای معرفتی است. غیر از این‌که بی‌ادبی است. اولاً تأکیدی که روی جنبه‌ی علمیت امام رضا(ع) می‌شود درس اول برای تبلیغ چهره به چهره و برای ما و شماست. می‌دانید که لقب امام رضا(ع) عالم آل محمد(ص) است. پدر امام رضا(ع)، موسی بن جعفر(ع) در دوران نوجوانی امام رضا(ع) خطاب به برادران ایشان می‌فرمایند ایشان عالم اهل بیت(ع) است. این لقب را به کار می‌برند و بعد می‌فرمایند «فأسئلوه عن ادیانُکُم...»، یعنی به خود فرزندان اهل بیت(ع) می‌فرمایند از ایشان راجع به دین و ادیان خود بپرسید. این اولین مسئله است که ما این‌قدر از امام رضا(ع) می‌گوییم و می‌شنویم چقدر به این «فاسئَلوه عن ادیانکم» عمل می‌کنیم؟ یعنی چقدر از امام رضا(ع) راجع به مباحث معرفت دینی سوال می‌کنیم؟ یعنی فرمایشات امام رضا(ع) و اهل بیت(ع) را راجع به مباحث نظری چقدر بحث می‌کنیم؟ این همه زائر می‌آیند چند نفر چند عبارت معرفتی از امام رضا(ع) می‌دانیم؟ این همه سوالات معرفتی داریم؟ چه کسی این‌ها را از امام رضا(ع) می‌پرسد؟ چون الان هم می‌توان پرسید و باید پرسید. باید به منابع این‌ها رجوع کرد. موسی بن جعفر(ع) فرمودند «فاسئلوه عن ادیانکم». راجع به مباحث معرفتی و معرفت دینی از ایشان سوال کنید. اولاً فرمان به پرسش و سوال است. ببینید این‌ها همه اصول کار تبلیغ چهره به چهره است. دعوت به پرسش می‌کند. دعوت به سکوت نمی‌کند. جامعه امام رضا(ع)، جامعه شیعه رضوی، جامعه‌ای است که سوال کند. پرسش و پاسخ و گفتگو و استدلال در حوزه معارف دین به گفتمان حاکم تبدیل بشود. چون موسی بن جعفر(ع) در خانواده خودشان می‌فرمایند از ایشان بپرسید. دوم می‌فرمایند «وَ احفظوا ما یَقولُ لَکُم...»، آن‌چه که ایشان می‌گوید را درست حفظ کنید. یعنی همین‌طور از این گوش نیاید و از آن گوش بیرون برود و این‌ها مبنای اندیشه و عمل بشود. هر کدام از این‌ها درس‌هایی برای تبلیغ چهره به چهره است. یک، «اِسئلوه عن ادیانکم». از پرسش‌های دینی استقبال کنید. دو، «احفظوا ما یقول لکم». آن‌چه که می‌گویند، یعنی پاسخ‌های درست معرفتی را حفظ کنید. حفظ کنند و طوری به مخاطب و جامعه منتقل بشود که آن‌طور نشود که فقط بگویند الحمدلله خیلی جلسه خوبی برگزار شد. نه، از این گوش بیاید و از این گوش برود فایده‌ای ندارد، بلکه این‌ها باید نهادینه بشود. در شخصیت ذهنی مخاطب حفظ بشود و باید در نهاد یک جامعه نقش ببندد. فرمودند این‌ها را درست حفظ کنید و همین‌طور حفظ خارجی هم کنید. یعنی از تحریف و حذف و تحقیر حفظ کنید. از این کلمات و از این مفاهیم مراقبت کنید. یک معنی «احفظوا ما یقولُ لَکم» این است که از این تفکر در سطح جامعه حفاظت کنید. اجازه ندهید مخدوش بشود. اجازه ندهید هدف قرار بگیرد. اجازه ندهید به حاشیه برود. موسی بن جعفر(ع) فرمودند این را که می‌گویم از پدرم امام صادق(ع) شنیدم. پدر من فرزند من را نشنید ولی پدر من یعنی امام صادق(ع) «غیر مرة یقول...»، نه یک بار و دو بار، بلکه بارها به من گفتند که عالم اهل بیت(ع)، «لفی صلبِِک...»، فرزند توست. «وَ لیتَنی اَدرکتُه...»، ای کاش او را می‌دیدم. یعنی موسی بن جعفر(ع) می‌فرمایند پدر من امام صادق(ع) بارها آرزو کرد که کاش من فرزند تو را می‌دیدم که ایشان تجسم علم است. «و لیتَنی اَدرَکتُه...»، کاش او را درک می‌کردم. «فَاِنَهُ سُمیَ امیرالمؤمنین علی(ع) ...»، که نام او، نام جد ما علی است. خواستم راجع به امام رضا(ع) بگویم که چه تعابیر بلندی از خود اهل بیت(ع) رسیده و هم در همین روایت شما دست کم دو روش در حوزه تبلیغ چهره به چهره می‌بینید. نکته بعدی در روایات ما را از یک طرف نگران می‌کند اما از یک طرف اهمیت کار ما و شما را خیلی زیاد می‌کند. امام رضا(ع) از رسول خدا(ص) نقل می‌کنند که دورانی خواهد رسید که یکی از مشکل‌ترین کارها و شاید مشکل‌ترین کار حفظ ایمان و زندگی به سبک دینی است. دورانی می‌رسد که در یک جوامعی دینی زیستن آسان‌تر است. اما در یک جوامعی موقعیت‌هایی فرا می‌رسد که می‌بینی از درب و دیوار دعوت به فسق و فجور یا کفر و شرک است. یا نهادهای حاکم و قدرت و رسانه‌ها مدام در صدد تحقیر انسان و ستم به او و پایمال کردن حقوق هستند. یعنی جریان‌های حاکم در دنیا جریان‌های ضد عدل و جریان‌های ظالم هستند که مدام در نشر فسق و فجور و کفر هستند. در یک چنین موقعیتی دینی زیستن مشکل‌تر است. تبلیغ دین و انتقال معارف هم مشکل‌تر خواهد شد. امام رضا(ع) فرمودند «یَأٌتی عَلَی الناسِ زمانٌ...»، دورانی خواهد رسید و شرایط جهانی به جایی خواهد رسید که «یَذُوبُ فیهِ قلبُ المؤمِنِ فی جَوْفِه کما...»، همان‌طور که سرب در آتش جلوی چشم شما ذوب می‌شود و می‌ریزد قلب مؤمن در سینه ذوب می‌شود. «و ما ذاکَ الا لِما یَری الاحداثِ فی دینِهِم...»، علت هم این است که آن‌قدر امتحانات سخت در آن شرایط و موقعیت‌ها پیش می‌آید و اتفاقات و زیر و زبر شدن‌ها در دین پیش می‌آید، انواع بدعت‌ها و انحرافات، انواع ایسم‌ها و انواع پیشنهادات فکری و معرفتی، انواع و اقسام سبک‌های زندگی که مرز گذاشتن بین آن‌ها خیلی مشکل است که کدام حق است و کدام باطل است. این‌قدر مسائل پیش می‌آید، این‌قدر از درب و دیوار دعوت‌های مختلف خواهد آمد، این‌قدر کسانی می‌آیند دین را تغییر می‌دهند، نگاه‌های متحجرانه و قشری از دین، نگاه‌های به اصطلاح شبه‌روشنفکری و التقاطی از دین صورت می‌گیرد، «و لا یَستَطیعُ لَهُ...»، و این‌ها نمی‌توانند وضع را تغییر بدهند چون مبارزه با این همه جریان‌های انحرافی در حوزه اخلاق و ایمان و عرفان و سبک زندگی و پیشنهادهای الگوهای اقتصادی و اجتماعی و خانواده سخت است که مثل سربی که در آتش ذوب می‌شود قلب این‌ها هم در سینه ذوب می‌شود. یعنی مدام می‌سوزند. شرایطی خواهند رسید که دفاع از ارزش‌های الهی و دینی مشکل خواهد بود. گسترش معارف دین و توحید در جامعه، مبارزه با ظلم در سطح جهان هزینه سنگینی دارد و این قلب مدام در حال گداختن است. از یک طرف شاید زمان‌های ما مصداق بارز این باشد. این همه رسانه‌ها و ماهواره‌ها و این همه ایده‌های متضاد و مختلف و این همه الگوهای فکری غلط و الگوهای معنویت و عرفان غلط و الگوهای اخلاقی غلط و الگوهای خانواده غلط و الگوی اقتصاد غلط از درب و دیوار می‌ریزد. رسانه‌های دنیا هم غالباً در اختیار دشمنان انبیاست. شاید دوره ما شبیه به همین دوران باشد. در این روایت امام رضا(ع) یک خبر خوب و یک خبر بد برای ما هست. خبر بد این است که شرایطی پیش می‌آید که ایشان فرمودند «احداث فی دین...»، اتفاقات بد و نادرست در حوزه دین‌داری و سبک زندگی دینی و تفکر دینی پیش می‌آید که مبارزه با این‌ها کار بسیار مشکلی خواهد بود. اما از یک طرف به این معنی است که کسانی که در این مسیر وارد می‌شوند چه کار مشکلی را انجام می‌دهند و هر یک قدمی که به جلو بردارند چه کار عظیمی از منظر امام رضا(ع) است. چون خود حضرت می‌گویند این دوره، دوره دشواری است. پس کسانی که در دوره دشوار در صف خدا می‌ایستند و پرچم توحید را بالا می‌برند کاری می‌کنند که امام رضا(ع) خودشان می‌فرمایند قبول دارم مشکل است. قلب مؤمنین در سینه‌ها ذوب می‌شود. فشار سنگین است. تهمت، اهانت، دروغ، شایعه، تحریف، حق را جای باطل و باطل را جای حق نشان دادن است. این هم خبر خوبی است. این نشان می‌دهد تبلیغ درست دین و معارف دین چه زمانی حقیقتاً مصداق چیزی می‌شود که مورد توجه امام رضا(ع) قرار می‌گیرد؟ وقتی که قلب تو در سینه ذوب بشود. وقتی شب‌ها خوابت نبرد. اگر به جایی رسیدی که بعضی از شب‌ها به خاطر بعضی از مسائل فکری و فرهنگی و بعضی تهدیدهایی که متوجه دین خداست و حق در خطر است خواب نمی‌برد. اگر بعضی از شب‌ها خبرت نمی‌برد مصداق مؤمن می‌شوی. اما آن‌هایی که همیشه راحت می‌خوابند و راحت می‌خورند و تفریح می‌کنند و تبلیغ مذهب هم می‌کنند درست نیست. این هم درس سومی که از این روایت می‌گیریم که آن‌هایی حقیقتاً به دنبال مبارزه با «احداث فی دینهم» هستند که مدام غصه بخورند که این‌جا چه شد، چرا این‌جا باطل پیروز شد؟ چرا این‌جا عدل زیر پا رفت؟ چرا این‌جا حقوق این‌ها ضایع شد؟ باید غصه بخوری. اصلاً علامت مؤمن این است که باید غصه بخورد. غصه نه برای دنیای خودش، بلکه غصه برای دین خدا و عدل و غصه برای مظلومان عالم باشد. اگر دیدید از این آدم‌های عافیت‌پرستی شدید که پا رو پا می‌اندازید و کارهای دینی می‌فرمایید بدانید که به درد نمی‌خورید. اگر دیدی از درد سر و اعصاب بعضی از شب‌ها خوابت نمی‌برد و بعضی شب‌ها باید تا صبح قدم بزنی که چرا در دانشگاه این اتفاق افتاد و چرا در حوزه این‌طور شد و چرا در رسانه‌ها این‌طور شد و چرا آن‌جا در جهان اسلام این اتفاق افتاد و چرا این‌طور نشد می‌شود همین که امام رضا(ع) فرمودند. اصل پنجم در همین کار تبلیغ چهره به چهره دین نوع قرآن‌محوری در این مبحث و نوع نگاه به قرآن است. قرآن به عنوان یک میراث فرهنگی نیست. الان خیلی از ما با قرآن به عنوان یک میراث فرهنگی برخورد می‌کنیم که مثل یک کتاب قدیمی و خوب و محترمی است. امام رضا(ع) فرمودند اگر قرآن را به این چشم نگاه کردید که حالا در این روایات عرض می‌کنم حقیقتاً به قرآن نزدیک شده‌اید. یک، «هُو حَبلُ الله متین...»، این یک ریسمانی از آسمان به سوی زمین است و ریسمان محکمی است. این ریسمان را پایین انداخته‌اند تا این ریسمان را بگیری و بالا بروی. اگر به قرآن به این چشم نگاه کردی درست است. فرض کن به یک دره افتاده‌ای. یا در دریا افتاده‌اید و در حال غرق شدن هستید. نیروی نجات آمده و از آن بالا یک ریسمانی آویزان کرده است. شما به این ریسمان به چه چشمی نگاه می‌کنی؟ داری غرق می‌شوی. پایین افتاده‌ای و شیر و پلنگ می‌خواهند به تو حمله کنند. در همان لحظه یک ریسمانی از بالا می‌آید. شما چطور به این ریسمان می‌چسبی؟ همه چیز خودت را در آن می‌بینی. امام رضا(ع) فرمودند وقتی جامعه اسلامی به قرآن به این شکل نگاه کرد امید نجات آن جامعه هست. ولی اگر این تشریفات مذهبی شد و روی طاقچه قرار گرفت و جزو میراث فرهنگی رفت و برای کارهای تشریفاتی و مناسکی استفاده شد آن قرآنی نیست که خدا فرستاده است. دوم فرمودند «عروته الوثقی...»، که تعبیر دستگیره محکم است. وقتی می‌خواهی از یک پرتگاهی پایین بیفتی می‌بینی اگر دست به خار بزنی هم دستت زخمی می‌شود و هم این خار کنده می‌شود. یک گلی آن‌جا هست، اگر بخواهی خودت را به آن آویزان کنی هم که نمی‌شود. هیچ دستگیره محکمی آن‌جا نیست. فقط یک دستگیره هست که این تو را محکم نگه می‌داد. اگر محکم به او بچسبی محکم نگه می‌دارد. به آن اعتماد هست مگر این‌که به تو اعتماد نباشد. مگر این‌که من محکم نگیرم. اما اگر من محکم بگیرم او حتماً نگه می‌دارد. به این «عروته الوثقی» می‌گویند. فرمود جامعه اسلامی وقتی به قرآن به این شکل نگاه کند که من در حال سقوط هستم مگر این‌که این را محکم بگیرم، نه برای این‌که فقط شب قدر روی سرمان بگذاریم. آن یکی از مستحبات است که حالا همه چیز ما شده است. یک کار نمادین است که آن را به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) سوگند می‌دهیم. این تمسک به قرآن نیست. «و طریقته المثلی...»، راه و مسیر نمونه است. تنها مسیری که تو را به بهشت و به هدف می‌رساند همین یکی است. به این شکل نگاه کن. «المودی الی الجَنه...»، جاده بهشت است. «و المنجی من النار...»، تنها مسیری که تو را از آتش دور می‌کند و نجات می‌دهد. «لا یخلق من الاَزمِنه...»، قرآن کهنه شدنی نیست. میراث فرهنگی نیست. آن حوزه و حکومت و جامعه و دانشگاه و رسانه‌هایی که قرآن را به عنوان یک میراث باستانی نگاه کنند، یعنی یک چیزی که کهنه شده ولی محترم است، می‌دانید که قرآن به این شکل به درد موزه می‌خورد. الان در موزه‌های لوور پاریس و موزه لندن هم از این‌ها زیاد است و به عنوان میراث باستانی است. فرمود «لا یخلق من الازمنه...»، آن وقتی یک جامعه قرآنی است که بفهمد قرآن یک متن کهنه نیست و کهنه شدنی نیست. مشمول مرور زمان قرار نمی‌گیرد. قرآن تاریخ مصرف ندارد. یعنی همواره هر جامعه‌ای باید برای همه مسائل همان روز خودش بتواند یک پاسخ قرآنی پیدا بکند. اگر پیدا نمی‌کند قرآنی نیست. آن حوزه علمیه هم قرآنی نیست. چه برسد به دانشگاه و رسانه و مبلغین. پس یکی قرآن‌محوری و نگاه به قرآن به عنوان تنها دستگیره محکم و تنها راه نجات و حقیقت کهنه ناشدنی است. درست است که از قصص انبیا و گذشته گفته اما آن هم کهنه نیست. این‌ها را برای این گفته که کهنه نیستند. همین الان هم مسئله ماست. مسئله موسی و فرعون همین الان هم هست. مسئله عیسی با آخوندهای یهود و با قیصر همین الان هم مسئله بشر است. مسئله یوسف و زلیخا همین الان هم مسئله بشر است. مسئله بت‌ شکستن حضرت ابراهیم همین الان هم مسئله بشر است. مسئله قارون و نگاهش به پول و فرهنگ سرمایه‌داری همین الان مسئله بشر است. بلعم باعورا آخوند فاسد شده‌ای که دینش را به دنیا فروخت همین الان هم مسئله بشر است. هیچ کدام از این‌ها کهنه نیست. دعوای هابیل و قابیل همین الان هم مسئله بشر است. همین الان هم دعوای هابیلیزم و قابیلیزم است. مکتب هابیل و مکتب قابیل داریم. این‌ها فقط قصه‌های گذشته نیست. این‌ها خط سیر آینده است. قرآن کهنه ناشدنی است. قانون اساسی برای زندگی فردی و جمعی است. اصل بعدی چیست؟ تبلیغ چهره به چهره یعنی این‌که می‌خواهی روی شخصیت طرف اثر بگذاری و می‌خواهی اثرش را خودت ببینی. چون از طریق رسانه شما نمی‌فهمی که اثر گذاشت یا نگذاشت؟ منفی بود یا مثبت بود؟ ولی در روش چهره به چهره مخاطب خود را می‌بینی. همان لحظه هم می‌توانی بفهمی چه شده است. امام رضا(ع) فرمودند روش پیامبر اکرم(ص) در تبلیغ چهره به چهره این است که «افضلهم عنده...»، می‌دانید مهم‌ترین آدم‌ها پیش پیامبر(ص) چه کسانی بودند که پیامبر(ص) خیلی برای آن‌ها احترام قائل بود؟ «اعمهم نصیحتاً للمسلمین...»، کسی که بیش از همه منافع بیشترین مردم را بخواهد و این یک راز موفقیت پیامبر(ص) در تبلیغ چهره به چهره بوده است. یعنی در رفتار ما به عنوان متولیان تبلیغ و نشر فرهنگ دینی مخاطب ما باید احساس کند که ما نمی‌خواهیم مشکل خودمان را حل کنیم. برای خودمان مغازه باز نکرده‌ایم. سه اصل در همین روایت از امام رضا(ع) بود. «أعظمهم عنده منزلة أحسنهم مواساة و موازرة». مواسات یعنی چه؟ یعنی در مشکلات مردم شریک بشوی و مردم را در خوشی‌های خود شریک کنی. تنها تنها نخور، تنها تنها نخند و نگذارد دیگران تنها تنها گریه کنند. این در تعبیر روایات ما به مفهموم مواسات است. مواسات غیر از مساوات است. مساوات به معنی برابری است. مؤاسات هم داریم که شاید از برابری بالاتر است. البته این هم مصداقی از برابری است. همه را برابر و برادر و خواهر خودت دیدن است. امام رضا(ع) فرمودند روش پیامبر(ص) این بود و پیش ایشان کسانی خیلی محترم و عزیز بودند که صبح تا شب به فکر خدمت به خلق بیشتری باشند. بیشترین خدمت به بیشترین خلق. امام رضا(ع) فرمودند این‌ها پیش پیامبر(ص) خیلی عزیز و محترم بودند. اگر به پیامبر(ص) می‌گفتند مردم را طبقه‌بندی کن که چه کسانی را بیشتر از همه دوست داری؟ پیامبر(ص) می‌فرمودند من فلانی و فلانی و فلانی را از همه شما بیشتر دوست دارم برای این‌که این‌ها مدام در فکر خدمت به مردم هستند. «احسنهم مواساتاً...»، بهترین سبک مواسات را انجام می‌دهند. یعنی وقتی یک نعمتی به او می‌رسد فوری چند نفر دیگر را هم صدا کند. بگوید یک پولی دست ما رسیده است، یک غذایی داریم، یک امکان تفریحی هست، بیایید همه با همدیگر استفاده کنیم. مثلاً می‌خواهیم برای تفریح به جایی برویم و شما هم بیایید. هر چه بیشتر و هر چه با روش بهتر، اسلامی‌تر است و از آن طرف اگر کسی مشکل دارد به او کمک کنید. دیده‌اید وقتی یک نفر مشکل دارد همه خودشان را به آن راه می‌زنند. در فامیل و آشنا همه می‌دانند فلانی یک مشکلی دارد. یک مرتبه همه انگار ما نمی‌دانیم. مثلاً سعی می‌کنند به جایی بروند که او نباشد و رو در رو نشوند و مجبور نشوند حرف‌های او را بشنوند. مسیر را عوض می‌کنند. در جلسه‌ای که او هست نمی‌روند. برای این‌که می‌داند اگر پیش او برود ممکن است او مشکلش را بگوید و بعد این مجبور بشود به او کمک کند. یعنی چه؟ یعنی باید از وقت خودت برای او بگذاری، باید از پول خودت بدهی، از آبرویت برای او بدهی، یا بلند بشوی و بروی و به او کمک کنی. نمی‌خواهی این کار را کنی. روش انبیا این نبوده که بگویند مردم من با مشکل شما کاری ندارم. اگر گشنه هستی به درک، اگر مریض هستی به ما ربطی ندارد، من می‌توانم به تو کمک کنم و این کار را نمی‌کنم. هر کسی کار خود و بار خود و آتش به انبار خودش و هر کسی هر کاری خواست بکند. من فقط می‌خواهم جنابعالی یک وقتی بگذاری تا تو را نصیحت بکنم. همچین چیزی را در روش هیچ کدام از اهل بیت(ع) و انبیا نمی‌بینید. محال است. عکس این بوده است که بروند کمک کنند بدون این‌که یک کلمه نصیحت زبانی بکنند ولی همان عمل بزرگ‌ترین کار بود. به ما یک بار یاد ندادند که اهل بیت(ع) چطور با مردم رفتار می‌کردند. این‌ها ارزش آموزش و طبقه‌بندی و فکر ندارد؟ این‌ها خیلی مهم نیست. طهارت و نجاست خیلی مهم است. این‌ها طهارت و نجاست معنوی است. این‌ها هزار برابر مهم‌تر از آن‌هاست. کنار آن درس‌ها باید یک جلسه‌ درسی باشد که به بنده طلبه یاد بدهید که امام رضا(ع) با مردم چطور مواجه می‌شد و چطور مواجه نمی‌شد. شنیده‌اید که مأمون خواست حمام را برای امام رضا(ع) قرق کند و ایشان فرمود من به حمام قرق کرده نمی‌روم. من جزو مردم هستم. معمولی به حمام رفتند. گفتند حق ندارید اطراف من به راه بیفتید و سر و صدا بکنید. فضا را به هم نریزید. وارد حمام شدند. آن‌قدر عادی رفتند که یک نفر که آن‌جا نشسته بود امام رضا(ع) را نشناخت. گفت آقا بیا پشت من را کیسه بکش. امام رضا(ع) هم هنوز خودشان را نشسته بودند ولی گفتند چشم. شروع کردند و پشت این مرد را کیسه کشید. همین‌طور که امام رضا(ع) پشت این مرد را می‌شست یک کسی آمد و به او اشاره کرد می‌دانی ایشان کیست؟ ایشان حالا از نظر دنیوی که نفر دوم حکومت شده و از نظر معنوی هم که پسر پیامبر(ص) است. آن مرد یک مرتبه برگشت و گفت آقا ببخشید، معذرت می‌خواهم، من شما را به جا نیاوردم. من فکر کردم یک فرد معمولی هستید. امام رضا(ع) فرمودند اتفاقی نیفتاده است. حالا همه ایستاده‌اند و نگاه می‌کنند و امام رضا(ع) هم این مرد را می‌شوید. گفتند کار من ناتمام مانده است. ایشان از من خواست که پشتش را بشویم. کارم را تمام می‌کنم و بعد می‌روم. یک کلمه به او نگفت حالا کیسه کشیدم و ولی «اتقوا الله». این را هم نگفت. خود این عمل کافی است. الان هزار و چند صد سال است که این جمله مانده است که امام رضا(ع) به حمام عمومی رفته و یک نفر ایشان را نشناخته و گفته بیا پشتم را کیسه بکش. حالا اگر کسی به ما این حرف را بگوید می‌گوییم برو بگو پدرت پشتت را کیسه بکشد. ایشان کیسه بکشد و بعد هم که او را می‌شناسند می‌گوید هنوز کار من تمام نشده است. نه این‌که ادا در بیاورند. واقعی. امام رضا(ع) واقعاً فرمودند ایشان یک برادر مسلمان است و از من خواسته این کار را برایش بکنم و من باید به او خدمت کنم. به این شکل تأثیر می‌گذارد. الان شما می‌دانید که جریان‌های مخالف که می‌خواهند تبلیغ کنند، جریان‌ها و ادیان و مذاهب دیگر در کشور خودمان و در دنیا در بدترین نقاط آب و هوایی در آفریقا و در ایران درب خانه مردم می‌روند. به مریض کمک می‌کند، مرده می‌شوید، برای آن‌ها آب و غذا و دارو می‌برند، به بیمارستان‌ها می‌روند و زیر مریض‌ها را پاک می‌کنند. اصلاً هم با آن‌ها صحبت نمی‌کنند. تأثیر چهره به چهره و رفتاری است. خود او قلبش را به تو می‌دهد. حالا کافی است بفهمد تو متعلق به کدام مذهب و دین هستی. خودش به دنبال تو می‌آید. تبلیغ لازم نیست. این تعبیری که امام رضا(ع) فرمودند می‌دانید پیامبر(ص) در جامعه به چه کسانی بیشتر از همه احترام می‌گذاشتند؟ چه کسانی را از همه بیشتر دوست داشت؟ و یکی از دلایلی که علی بن ابیطالب(ع) و فاطمه زهرا(س) محبوب‌ترین اشخاص پیش پیامبر(ص) هستند نه برای این است که داماد و پسرعمو و دخترش هستند، بلکه به خاطر این است که این‌ها همین خصوصیت را داشتند. اعمهم النَّصِیحَةُ الْمُسْلِمِینَ...»، یعنی کسانی که بیش از همه درد مردم را دارند. غم مشکلات مادی و معنوی مردم را دارند. این‌ها پیش پیامبر(ص) محبوب‌ترین افراد بودند. صبح تا شب دنبال این بود که چطور به مردم و مخصوصاً به محرومین بیشتر خدمت کند. «و احسَنهُم مواساة...»، موازره یعنی کمک کنی که کسی بار سنگینش را بردارد. «وزر» به معنی بار است. گاهی ما بار کسی را برمی‌داریم اما روش خوبی نداریم. یعنی در ضمن آن یک اهانت و تحقیر و منتی هم هست. فرمودند این همه نه، کمک مادی نه فقط، کمک مادی به علاوه احترام به کرامت او. او نباید تحقیر بشود. «أحسنهم مواساة ومؤازرة...»، این منطق امام رضا(ع) است. آن‌هایی که فقط به موفقیت فکر می‌کنند بگویند این‌ها تکنیک و تاکتیک و تبلیغ چهره به چهره است. آن‌هایی که الهی فکر می‌کنند بگویند اصلاً وظیفه این است. آن تبلیغی هم که می‌کنی جزوی از همین مواسات است. برای این‌که می‌گویی من یک حقیقتی را می‌دانم و دلم می‌خواهد این هم بداند. من در یک مسیری تا یک جایی نجات پیدا کرده‌ام چون اهل فلان عمل صالح هستم و می‌خواهم کاری کنم که او هم نجات پیدا کند و اهل عمل صالح بشود. این هم مصداق مواسات است. یک چیزی در همین رابطه هست که شبیه به همین است و این هم خیلی مهم است. این هم تعبیر امام رضا(ع) است که فرمودند من با غم تک تک شما غصه می‌خورم. یک نفر از شما نیست که در زندگی خود مشکلی داشته باشد و غم بخورد و ما در کنار او غمگین نباشیم. «لا یغتم الااغتممنا لغمه...»، ما با تک تک شما رنج می‌بریم و غصه می‌خوریم. «و لا یفرح الا فرحنا لفرحه...»، و هر گاه شما خوشحال هستید ما هم خوشحال هستیم. امام رضا(ع) فرمودند ما با تک تک شما می‌خندیم و با تک تک شما و در کنار شما اشک می‌ریزیم. «و لا یغیب عنا احد من شیعتنا اینما کان فى شرق الاءرض و غربها». مهم نیست کجا هستید؟ مشهد هستید یا نیستید، در شرق و غرب عالم و هر جا که باشید ما به شما توجه داریم. «و من ترک دینا فهو علینا...»، اگر یکی از شما مدیون از این دنیا بروید انگار ما مدیون هستیم. شما بدهی و قرض دارید ما مقروض هستیم. نگفتند آدم‌های صالح، فرمودند همه شما. این راجع به امام رضاشناسی است. این مفهوم امام و رهبر است. این را در باب امامت و رهبری فرمودند. فرمودند رهبری و امامت این است. حالا چه امامت در سطح یک جامعه و امت باشد که امام باید با تک تک افراد امت در غم و شادی شریک باشد. اگر آن‌ها خوشحال هستند انگار تو خوشحال هستی. آن‌ها غمگین هستند تو باید غمگین باشی. حالا شما این را به یک اشل کوچک‌تر و تبلیغ چهره به چهره و کار خودتان بیاورید. به یک جمع 5 نفری یا 10 نفری بیاورید. باید مخاطب شما احساس کند شادی او شادی شماست و غم او غم شماست. به این شکل می‌توان مدیریت و رهبری کرد. این هم اصل بعدی از امام رضا(ع) است که غم مردم غم رهبر است. در هر جمع و هر گروه و هر تشکیلاتی باشد. حالا ببینید پیامبر اکرم(ص) چقدر غم داشته است که غم کل بشریت را از ازل تا ابد خورده است. این‌قدر پیامبر(ص) غم مردم را داشته که خداوند به پیامبر(ص) می‌گوید کوتاه بیا. «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ...»، خودت را کشتی. تو بیش از تکلیف خود غم بشر و غم خلق خدا را می‌خوری. شما وظیفه خود را عمل کن. بیشتر از وظیفه مسئول نیستی. می‌گفت آن مقداری که می‌توانی کار کنی، کار بکن. آن مقداری هم که نمی‌توانی باید در غم مردم شریک باشی، باید نگران غم و شادی مردم باشی. یعنی احساساتش را هم با احساسات مردم تنظیم کند. این‌طور است که این‌ها اثر می‌گذارد. اصل بعدی از منظر امام رضا(ع) در کار تشکیلاتی و در کار تبلیغ چهره به چهره مسئله تفکر است. بعضی‌ها خیال کرده‌اند همین که نیت ما خوب باشد و چهار کلمه بدون استدلال و روی هوا بگوییم و کنارش دو خواب هم تعریف کنیم درست می‌شود. الان خواب و این چیزها جای مطالعه را گرفته است. جلسه می‌گذارند و به جای این‌که مطلب بگویند خواب می‌گویند و انشا می‌خوانند و حرف‌های رمانتیک می‌زنند. انتهای این‌ها چه شد؟ این جلساتی که در آن خواب تعریف می‌کنند یا قربان صدقه می‌روند و از احساسات می‌گویند و حرف‌های توخالی می‌زنند و یک لبه‌ای از تحریک احساسات افراد در آن هست، جلسه که تمام می‌شود و فرد خارج می‌شود به خودش می‌گوید من از مفاهیم اسلامی چه چیزی یاد گرفتم؟ هر چه نگاه می‌کند می‌بیند هیچ یاد نگرفته است. فقط حالی به حالی شده است. به مجالس مذهب‌های دیگر هم بروی می‌بینی که آن‌ها چه کار می‌کنند. طوری حالی به حالی می‌کنند که خودت را می‌زنی و خودت را می‌کشی. آن‌ها هم از این کارها بلد هستند. ولی حرفی در این‌ها نیست. جلسه‌ای که می‌گذارید باید جلسه‌ای باشد که وقتی تمام شد مخاطب شما بگوید من 5 مطلبی که از مفاهیم اسلامی نمی‌دانستم را الان می‌دانم. تفسیر چند آیه، روایات، تاریخ اسلام، استدلال کلامی، فلسفی، تبیین یک مفهوم معنوی و عرفانی، پاسخ یک سوالی باشد. همین‌طور تحریک احساسات که فایده ندارد. گاهی بعضی از ما این‌طور هستیم که مثلاً دو ساعت حرف می‌زنیم و در جلسه طرف تحت تأثیر است و ممکن است به صورتش چنگ بزند و موهای خودش را هم بکشد ولی جلسه که تمام می‌شود هر چه با خودش فکر می‌کند ما چه چیزی را نمی‌دانستیم که الان می‌دانیم؟ کدام سوال من بی‌پاسخ بود که الان پاسخ آن را فهمیده‌ام؟ می‌بیند هیچ نیست. البته من نمی‌خواهم احساسات را تحقیر کنم. اگر احساسات مبتنی بر دانستن باشد خودش به اندازه اطلاعات مهم است. اسلام فقط اطلاعات نیست. احساسات و اطلاعات است. اما احساسات منهای اطلاعات، یعنی این‌که تحریک بکنی و حرف‌های شاعرانه قشنگ بزنی و خواب تعریف کنی ولی مبنای معرفتی نداده باشی مضر است و مفید نیست. چنان که اطلاعات بدون احساسات هم فایده‌ جدی ندارد. یعنی شما یک دنیا مطلب بگویی، ولی این‌ها در ذهن بماند و تأثیری در عمل ندارد و ایمان افراد تغییری نکند، در احساس و بیان و رفتار او ظاهر نشود، معلوم می‌شود آن اطلاعات هم اطلاعات مفیدی نبوده و یا به طرز مفیدی منتقل نشده است. چون فرمودند «العلم هو العمل...»، علم آن جایی حقیقتاً علم است که به عمل منجر بشود و اگر نه علم نیست. یا فرمودند «هلِ الدین الا الحب؟»، آیا دین جز عشق چیزی است؟ این را هم داریم. آیا دین جز عشق‌ورزی چیز دیگری است؟ اما این روایت پاسخ آن‌هایی نیست که می‌گویند عقل مهم است یا عشق که فکر کنی این روایت جواب آن است و بگویی فقط عشق است و عقل نیست. این روایت جواب آن نیست. این جمله و این روایت جواب چه سوالی است؟ آن‌هایی که می‌گویند ما دین داریم و زندگی خودمان را می‌کنیم و به سبک عادی هستیم و نه غیرتی و نه فداکاری و نه عشقی و نه ایمانی و نه احساسی ندارند. یک زندگی دینی مثل یک زندگی غیر دینی و فقط دو، سه مناسک آن با هم فرق دارند. به این‌ها فرمودند «هلِ الدین الا الحُب؟». آیا دین جز عشق چیزی است؟ یعنی اگر خاکستر سردی در یک جامعه پاشیده‌اند و آدم‌هایی را می‌بینید که به اسلام حمله می‌کنند و به پیامبر(ص) اهانت می‌کنند و کشور اسلامی اشغال می‌شود و این‌ها متدین هم هستند ولی فقط نگاه می‌کنند، این روایت می‌گوید این‌ها دین ندارند. ولو این‌که نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حرم و حج هم بروند. این‌ها دین ندارند. یعنی اگر جایی خبری از عشق و فداکاری نمی‌ببینی آن‌جا دین نیست. این روایت این را می‌گوید. من دیده‌ام که بعضی‌ها می‌گویند حرف‌های معرفتی و استدلال خیلی هم مهم نیست. عشق و احساس مهم است. نوکر ابا عبدالله باشیم. سگ حضرت عباس(ع) باشیم. حضرت عباس(ع) سگ نمی‌خواهد و امام حسین(ع) هم نوکر نمی‌خواهد. شیعه می‌خواهد. شیعه ترکیب عقل و احساس است. از یک طرف می‌فرماید «من لا عقل له لا دین له...»، آن فرد و جامعه و آن گروهی که عقلش درست کار نمی‌کند، دین ندارد و از یک طرف می‌فرماید «هلِ الدین الا الحُب؟»، آیا دین جز عشق چیزی هست؟ این دو روایت که ظاهراً با هم ناسازگار است. اگر معنی را درست نفهمی. چون آن روایت می‌گوید عقل معیار دین است و اگر عقل نداری دین نداری ولو عاشق باشی و این روایت می‌گوید دین جز عشق و حب چیزی نیست. اگر درست نفهمی این‌ها تناقض است. ولی وقتی درست می‌فهمی می‌بینی این دو روایت یک چیز را می‌گوید. این دو روایت می‌فرماید حب مبتنی بر معرفت، یعنی فقط مباحث نظری نباشد، عشق و محبت و فداکاری و اخلاص، این حرف‌ها را اگر می‌شنوی و می‌گویی عیبی ندارد اما اگر جایی لازم شد از اموال و آبروی خود بگذری آن‌جا باید حب داشته باشی تا بتوانی بگذری. با اطلاعات آدم از چیزی نمی‌گذرد. در جبهه تا پای خط همه مثل هم بودند و سینه می‌زدند. من یادم نمی‌رود که شب یکی از عملیات‌ها من بحث کردم که امروز همین‌طور که همه سینه زدیم، امشب در خط و فردا در پاتک‌ها زیر بمباران شیمیایی هم همه همین‌طور هستیم؟ تا عملیات شروع نشود همه محکم سینه می‌زنند و نوکر ابا عبدالله هستند. عملیات که شروع می‌شود و به خط دشمن که می‌روی می‌بینی پای او شکست و شکمش دریده شد و باز باید جلو بروی. آن‌جا معلوم می‌شود واقعاً چه کسی نوکر اباعبدالله است نه این‌که زیر کولر بگویی من نوکر ابا عبدالله هستم. این‌ها نوکر نمی‌خواهند. «جون» نوکر ایشان بود که ظهر عاشورا به او گفتند شما برو. ما در کربلا نوکر نمی‌خواهیم. ما در کربلا عاشق می‌خواهیم. «جون» گفت من نوکر شما نیستم. من عاشق و شیعه شما هستم. برای این‌که سیاه هستم می‌گویی برو؟ می‌دانست چه بگوید که امام حسین(ع) را در منگنه قرار بدهد. چون خود این‌ها می‌دانستند که امام حسین(ع) به سیاه و سفیدی کاری ندارند. گفت برای این‌که من سیاه هستم من را بیرون می‌کنی؟ من نباید شهید بشوم؟ فرمودند تو پیش خدای متعال روسفید هستی. گفتند ما عاشورا نوکر نمی‌خواهیم. ما عاشورا مجاهد می‌خواهیم. عاقلِ عاشقِ شهادت‌طلب. گفت من لیاقت دارم خون من با خون شما مخلوط بشود یا لیاقت ندارم؟ این را به من بگویید. امام حسین(ع) فرمودند چرا. گفت پس من می‌مانم و وقتی که او شهید شد امام حسین(ع) بالای سرش رفت. امام حسین(ع) بالای دو، سه نفر از شهدا رفتند که سر آن‌ها را در آغوش خودشان گذاشتند. یکی علی‌اکبر است و یکی هم همین «جون» است. گفت شما فقط به من بگویید که آیا خون من می‌تواند با خون شما مخلوط بشود؟ به همین یک سوال من جواب بدهید. فرمودند بله. امام حسین(ع) یکی سر علی‌اکبر را در آغوش گرفتند و یکی هم سر «جون» را در آغوش گرفتند و گفتند خدایا بدنش را در عالم معطر کن و چهره‌اش را سفید کن. روسفید در قیامت بیرون بیاید که این‌جا روسفید شد و امتحان درستی داد. بنابراین من نمی‌خواهم بگویم این‌هایی که در جلسات حرف‌های عاشقانه می‌زنند و خواب تعریف می‌کنند، همگی بد و غلط است. نه. بخشی از این لازم است و درست است و مؤثر هم هست. ما خواب‌های درستی داریم، رؤیای صادقه داریم، تحریک احساسات هم در حد معقول درست است. اما این‌که جلساتی باشد که همه چیز آن همین‌ها باشد، یعنی از سر تا ته دو ساعت همین حرف‌ها را می‌زنند تا تمام بشود درست نیست. این‌ها مفاهیم اسلامی نیست. حالا ببینید امام رضا(ع) چه می‌فرمایند. ببینید ما در عبادات و مناسک از نماز و روزه مهم‌تر نداریم. فرمودند نماز رکن دین است. فرمودند یک فعالیت به اصطلاح مذهبی و دینی بکن ولی اگر نماز نباشد این یک ساختمان بدون ستون است. تعلیقی است و می‌ریزد. نماز این‌قدر مهم است. ولی ببینید امام رضا(ع) چه می‌فرمایند. «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ الصِّیَامِ وَ الصَّلاة...»، عبادت به نماز و روزه زیاد نیست. پس چیست؟ «اِنما» یعنی چه؟ یعنی فقط. این خیلی عجیب است. «وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللهِ». تنها عبادت حقیقی عبادتی است که مبتنی بر تفکر در امر خداوند باشد. گفتند «انما». اگر این جمله را کسی غیر از امام رضا(ع) می‌گفت که خود نماز و روزه به تنهایی معیار عبادت نیست، فقط رکن اصلی عبادت حقیقی تفکر است، شما چه می‌گفتید؟ اگر غیر از امام رضا(ع) کسی این حرف را گفته بود شما می‌گفتید این‌ها را شاید جریان‌های غیر مذهبی یا التقاطی گفته باشند. این‌ها را جریان‌های روشنفکری گفته‌اند که تفکر خیلی برای آن‌ها مهم است. پس نماز و روزه چه می‌شود؟ قید «اِنما»‌ می‌آوری؟ می‌گویی «انما»؟ فقط؟ این هم درس بعدی از امام رضا(ع) است که در جلسات تبلیغی و کلاً در مسیر کار فکری و دینی روی مسئله تفکر فی امر الله کار کنید. «فی امر الله» که می‌گویند یعنی شامل است. یعنی تفکر در افعال خداوند، صفات خداوند، احکام خداوند، اقوال خداوند، تفکر در قرآن، تفکر در سنت انبیای الهی، تفکر در سبک زندگی دینی، تفکر در پاسخ به سوالات و شبهات، تفکر در این‌که اصل توحید و معاد و نبوت و امامت و عدل چطور است. این‌ها را باید با تفکر ایمان بیاوری. ولی اگر کسی حقیقتاً مبادی فکری روشنی دارد، یعنی فهمیده و باور کرده که این‌ها حرف درستی است، شما او را تکه تکه کنید مسیر خود را عوض نمی‌کند. مناسک مهم است اما اصل نیست. هر چه بیشتر بیندیشید و مسئله برای شما روشن‌تر بشود، حقیقی‌تر ایمان می‌آوری و وقتی که ایمان بیاوری دیگر محال است از آن جدا بشوی. اگر تو را در مس گداخته بیندازند، اگر تو را در کوره بیندازند خط را عوض نمی‌کنی. این‌هایی که زمان شاه زیر شکنجه تکه تکه می‌شدند و حرف خود را عوض نمی‌کردند برای چه بود؟ این‌هایی که در جبهه زیر بمباران شیمیایی بودند و بدن‌ها قطعه قطعه می‌شد و خط را خالی نمی‌کردند برای چه بود؟ برای این‌که مسئله برای او روشن بود. پس اهمیت تفکر هم یک مسئله است. اصل بعدی این‌که فرمودند آموزش دائمی باشد و از آموختن خسته نشوید. این تعبیر امام رضا(ع) است. «لا یَمَلُ مِن طلبِ العلمِ طولَ دهره...»، از گهواره تا گور، یعنی تا لحظه‌ای که از این عالم می‌روید بیاموزید. این اصالت علم و آگاهی است. از کتاب خواندن خسته نشوید. از جلسات خسته نشوید. از شنیدن و اندیشیدن و فکر کردن خسته نشوید. این هم یک اصل دیگر در این باب است که چگونه خودمان در مسیر باشیم و چگونه بتوانیم به درستی بر دیگران تأثیر بگذاریم. و السلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha